فرق آدمها با مرچگان
 
یک دوست خوب
 
 
یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 2:8 بعد از ظهر ::  نويسنده : یک دوست خوب

مدتی هست که یک مسئله بسیار بغرنج من رو آزار میده و نمیذاره به چیز دیگه ای فکر کنم تا حالا شده این احساس رو داشته باشید که باید یه کاری انجام بدید چون به خاطر چیزی یا هدفی به دنیا اومدید
بزارید بهتر بگم در یک حس در زندگی هدف داشتن
مثلاً یک حس مشترکی که در همه ما هست این هست که خودمون رو در غایت اون چیزی که دوست داریم تصور بکنیم بزارید راحتتر بگم مثلاً من نوعی به نقاشی علاقع مند هستم یه جایی در ضمیر نا خود آگاه خودم دوست دارم که نقاش بزرگی بشم . خوب چه چیزی باعث میشه که من نقاش بزرگی بشم ؟
تلاش میتونه یکی از عوامل باشه خیلی ها برای ما مثال مورچه رو میزنن که مثلاً اگر بارش 100 بار هم بیفته دوباره بر میداره و حملش میکنه تا به مقصودش برسه . ولی به نظر من این یک مثال غلط هست دیروز که تو ماشین داشتم با پدرم صحبت میکردم متوجه باورهای غلطش شدم پدرم میگفت همه چیز به طور طبیعی خوب هست و داره خوب پیش میره و خداوند اصلاً این شهوات و میل جنسی رو برای تدوام نسل انسان قرار داده و همه چیز همینطور که داره پیش میره خیلی خوبه بلاخره انسان امروز خیلی پیشرفت کرده و دنیای ارتباطات رو ببین از این حرفا ..............!
چرا گفتم مورچه چون مورچه فهم و شعور انتخاب نداره ، مورچه اون کاری رو میکنه که غریزه و محیط اجتماعیش اونو وادار به انجامش میکنه
خوب به نظر شما مقایسه انسان با مورچه کار درستی هست ؟ آیا انسان باید در هر زمینه ای تلاش بکنه ؟ نباید از خودش بپرسه این راهی که من دارم میرم درسته یا غلط ؟ پس فهم و شعور من بدرد چی میخوره ؟ اصلاً من برای چی حق انتخاب دارم این قدرت به من چه اختیاراتی میده ؟ چرا من باید به استاندارد های عرفی و اجتماعی احترام بزارم که حتی ازش سر در نمیارم ؟ نباید سوال بپرسم چون این کار احمقانه ای هست چون اگر بخوام به جایی برسم باید همرنگ جماعت شم هر کار احمقانه ای که انجام دادند من هم انجام بدم 1 میلیارد هزینه عروسی کردند با هلیکوپتر کل کشور رو گشتند و هی عکس گرفتند از خودشون من باید بهشون حسودی کنم در این مورد یه چیز جالب بگم نمیدونم درسته یا نه میگن عروسی های پر هزینه تو یه هتلی توی (فکر کنم هتل استقلال هست ) گرفته میشه یک بار برای اینکه همینجوری یک محکی بزنن عروس و دامادهایی که این مجالس رو تو این گرفتند دعوت کردند متوجه شدند بیشتر از نصف اونها از هم طلاق گرفتند ! خوب پس اینهمه ریخت و پاش برای چی بود ؟ یا یکی محض خنده اونور دنیا یه کاری انجام میده من بدون اینکه ذره ای بفهمم اونکار یعنی چی بیام ازش تقلید کنم ! آدمهایی که مثل ماشین بی هویت از کار دیگران تقلید میکنن اعصاب منو خورد میکنن پس انسانیت من کجاست ؟ چرا من انسان نباید اینقدر برای خودم ارزش قائل بشم که برم و از کار دیگران تقلید کنم ؟ زمانی ما به بن بست میخوریم که همه شبیه هم بشیم و یک استانداردی رو به عنوان مرجع بپذیریم اگر من پسرم لازم نیست موهام رو به شکل های تخیلی فضایی در بیارم همش هی هزینه تیپو قیافه و از این جور برنامه ها ! که خاصصصصصصصصصص بودن خودمو ثابت کنم .
اتفاقاً یک شب سر صحبت با یکی از دوستام رو باز کردم (خیلی خاصه !) و بهش گفتم چرااین کارو میکنی ؟ چرا خالکوبی میکنی ؟ یا موهاتو یه شکلی در میاری که اونور مده تقریبا ً ( مدل کاج از اونهایی که بزور سوار تاکسی میشن چون میترسن موهاشون خراب بشه )
اون هم به من گفت تو هدفت از این قیافه چیه ! من جوون هستم دوست دارم خوش باشم و از این اوقات نهایت استفاده رو ببرم پیر که شدم و زمینگیر میتونم این کارا رو انجام بدم ؟ تو آدم معمولی هستی و عمرت تلف چیزهایی میکنی که تو گوشت خوندن !!
ازش پرسیدم هدف تو چیه ؟ هیچی فقط میخوام خوش باشم
نه منظورم این نبود اصلا اینطوری بگم اگه یه سفره پهن باشه و توش پر از غذاهای مختلف باشه تو چیکار میکنی اگه خیلی هم گرسنه باشی ؟
هیچی یه بشقاب میگیرم از همه طعمها میچشم تو چیکار میکنی ؟
من فقط اونقدری میخورم که سیر بشم به همون یک غذا هم بسنده میکنم چون هدف من سیر شدن هست !
عمر من کوتاهه و قصد ندارم با حرف های بیخود تو اونها رو تلف کنم میخوام از زندگیم لذت ببرم و طعم های مختلف رو بچشم تو هدفت چیه ؟
من بهش گفتم هدف من این هست که زندگیم از روزمرگی دربیاد خودم انتخاب های خودم رو بسازم و برای چیزی که میخوام بجنگم دوست ندارم افول کنم و فقط دوست سعود کنم زندگی نمیکنم که زنده باشم زندگی میکنم تا زنده کنم
به هر حال با هم یه مقداری بحث کردیم دیدم داره کلافه میشه من هم یه مقداری حوصله ام سر رفته بود رفتیم ولی فردا باهاش قرار گذاشتم گفتم برم بینم چی میگه شاید راست بگه !! همراهش بیرون رفتم یه مقداری قدم زدیم و پارک رفتیم همونجا نشستیم بلوتوث روشن کرد و به من نشون داد بهم نشون داد که به قول خودش معذرت میخوام ببخشید ( مخ میزنه !) و شماره میده و میگیره .
خسته و یه مقداری تشنه بودمی رفتیم کافی شاپ نشستیم دوباره دیدم داره با موبایلش ور میره متوجه نگاه سنگین دور و برم شدم واقعاً راست میگفت خیییییلی وارد بود قیافه اش هم که داشت خوب جلب توجه میکرد تو کارش استاد، استاد بود . حقیقتش رو که بخوام بگم حالم بد شد تصور کن دنیای یک جوان تحصیل کرده گیر کرده تو روابط روزمره ... همه روز دنبال همینجور کارها و البته میدونم آینده اش تامینه به خاطر همین خوشه فردا با روابطی که داره همین آدم رییس و من نوعی مرئوسش میشم حقیقت تلخی هست ! خودتون قضاوت کنین کدوم ما اون مورچه هست؟ ها ؟ کسی که زندگیش رو وقف مسائل دل و قلوه گیری و جنسی میکنه و زندگیش ریتم خاصی داره همش تو یه دستگاه میزنه براش مهم نیست دور و اطرافش چه خبره هر طرف که باد میاد همون طرفی میره یه روز هیپی یه روز بچه مثبت یه روز حزب اللهی یه روز مرتد یه روز روشنفکر یه روز دیگه رادیکال این آدمها مورچه هستند کوچیکند اهدافشون کوچیکه افکارشون هم کوچیک هست مرگ و زندگیشون هم تاثیر توی جامعه نداره اگر بشینی پپیششون حرفاشون سطحی و بی معنی هست مثل آهن قراضه ای که هی زنگ میزنه و روش زد زنگ میزنن و دوباره رنگش میکنن !
من زیاد حاشیه میرم و نمییتونم هم جلوش رو بگیرم پس به خاطر این منو ببخشید ! اول حرفام صحبت از کسی کردم که دنبال نقاشی هست سرگذشت آقای فرشچیان رو مطالعه کردین ؟ سرگذشت آقای فرشچیان مثال خوبی هست . نقاشی های ابتدایی اقای فرشچیان رو ببینید هر کس که سن سالی داشته باشه منظور من رو خوب میفهمه چون این موضوع رو پدر بزرگم به من گفت این سرگذشت نشون میده کشی چگونه کسی که دنبال کمال هست براش مهم نیست نظر دیگران چی هست در هر صورت در هر لباس و مکانی که باشه دنبال حقیقت میره حتی اگر زمانی تو بهترین نگارنده تصاویر برهنگی هم باشی تبدیل به انسانی میشی که تابلوی انتظار رو میکشی ، تابلوی واقعه عاشورا رو میکشی تابلوی روز آفرینش رو میکشی
مشکل اینجاست که ما عادت داریم یک لایه و حاشیه محافظ برای خودمون ایجاد کنیم تا از خودمون محافظت کنیم اما نمیدونیم ان محافظت نیست بلکه مونده شدن هست آب ر چقدر هم که زلال باشه اگر جایی بمونه و جریان نداشته باشه میگنده پروانه زمانی به پرواز درمیاد که از پیله اش بیرون بیاد زمانی میتونیم بالا بریم که دل به دریا بزنیم من همیشه از یک جمله متنفر بودم ( دست سرنوشت ) باور کنید هیچ دستی وجود نداره !!
حتی خدا خودش تو قرآن به پیغمبرش میگه ( مفهومش اینه نه اینکه دقیقاً همین باشه ) وظیفه تو دعوت کردن هست و نه بیشتر از آن حق انتخاب با خود آنان است پس ما به آنها مهلت میدهیم اگر انتخاب درست کردند به آنها پاداش و اگر عامدانمه انتخاب نادرست را انجام دادند آنها را عذاب میدهیم )
خدای ما این هست خدا از ما تلاش میخواد . از ما رفتن به سمت حقیقت رو میخواد . اون از ما نمیخواد چشم بسته اطاعت کنیم . خدا بنده هایی رو دوست داره که سوال میکنند و حقیقت رو جستجو میکنند . اگر عبادت میکنند با اکراه نیست از روی اعتقاد است برای بهشت نیست یا برای فرار از جهنم
آدمهای بزرگ با مورچه ها فرق دارند اونها اهل پروازند اونها حاضرند برای افکار و عقایدشون بمیرند اونها حاضرند برای رسیدن به حقیقت جانشون رو کف دستشون بزارند
آدمهای بزرگ بیشتر از آدمهای معمولی زمین میخورند و شکست میخورند این دلیلی برای تیز بودن آدمهایی با زندگی معمولی نیست اونها همون مورچه ها با همون زندگی روزمره ای هستند که به هر چی که براشون هست قانعند و کلاً با پرواز بیگانه !
بدون اینکه چیزی بپرسند و بفهمند وفقط زندگی میکنند و زنده هستند . برای من کسی که از روی اعتقاد چیزی رو انکار میکنه یا میپذیره بیشتر از کسی که صرفاً برای کلاس گذاشتن و ادای روشنفکری یا به واسطه علایق و وابستگی های موروثی به یک سری چیز ها اعتقاد و باور داره هست .
برای بعضی زندگی صحنه جنگ هست هر لحظه ممکنه یک اتفاق بیفته اما زندگی برای بعضی ها ماندن هست گیر کردن سکون و نجنگیدن
شکست و افول با ارزشتر سکون و ماندن است تغییر واقعی زمانی است که موجبات آن فراهم شود اگر میخواهیم مورچه نباشیم اگر میخواهیم بزرگ باشیم
اگر میخواهیم بال در بیاوریم و پرواز کنیم
از یک ماهیگیر بپپرس چطور از ساحل بدون اینکه به آب نزدیک بشی ماهی میگیری ؟
قطعاً به شما میخنده ، باید به آب بزنیم اگر ماهی میخواهیم باید به آب بزنیم شاید غرق شویم ولی باید مطمئن باشیم که این تنها راه ممکن است !
بعضی ها بهانه میکنند که اطرافیان ما آدمهایی با افکار بزرگ نیستند مشکلی نیست عزیز هر چه پرنده کمتر جا برای پرواز بیشتر فرض کن تو تنها ستاره درخشنده در عمق تاریکی هستی آنوقت مجبور نیستی نگاه دیگران با بقیه ستارگان تقسیم کنی ! همه دیدگان مشتاق تو خواهد بود .
فقط اولین قدم سختترین قدم هست باقی آن کاری ندارد . پرواز کن پرواز دنبال آزادی نگر آزاد باش
خیلی احساسی گفتم و ادبی گفتم وقتی اینطوری حرف میزنم حال خودم هم بد میشه ! و ظاهرا ً دوباره دور چرت و پرتهام شروع شده !
ولی صادقانه بگم همیشه همین احساس رو داشتم من حتماً به یه دلیلی و برای انجام کاری به دنیا اومدم اصلاً غیر ممکنه جایی برای من تو این دنیا نباشه !


نظرات شما عزیزان:

سارا
ساعت8:37---22 بهمن 1391
واقعا جالب بود و قشنگ.من از این مطالب خیلی خوشم اومد. همه براش دست بزنید= DD مرسی دوست خوبم.};- لطفا به وبلاگ من هم سر بزن.خوشحال میشم.

زهره
ساعت13:33---7 شهريور 1390
به منم سر بزن راستی حرف نداشت وب

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


سلام دوستان خوبم. این وبلاگ رو فقط برای این گذاشتم که دوستان عزیزم از همه جای دنیا بتونن جواب سوالاتشون رو اینجا پیدا کنند. سوالات قشنگتون می تونید از طریق ایمیل برای من بفرستید یا اینکه توقسمت نظر دهیدبرای من بفرستید.ایمیل من:agoodfriend19@yahoo.com به امید شادکامی برای دوستان گلم.
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یک دوست خوب و آدرس agoodfriend.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 55
بازدید ماه : 55
بازدید کل : 5136
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1







 دانلود - Download Link [dl4.mihandownload.com/use ...]